از لقمان پرسیدند :
ادب از که آموختی ؟!
گفت : مدرسان شریف ...
*****
بچه بودم بعضی وقتا به عروسکام اونقد زل میزدم تا مچشونو حین تکون خوردن بگیرم !
یعنی یه همچین آدم خجسته و شیرین عقلی بودم من .
*****
عشق مثله بستنی سنتی .
البته چون هوس کردما وگرنه قبلنا مثله پاستیل بود !
*****
کلاغ پر گنجیشک پر ولی تو نپر بی زحمت گمشو عزیزم !
*****
یارو تا دیروز توی خونه شون نمیذاشتن چایی بخوره که یه وقت شب سیل نیاد !
حالا به ما که رسیده میگه قهوه فقط تلخ باشه پلیززز ...
*****
بابام نصف شب اومده میگه کولر روشن نمیکنیاااا بگو خب !!!
من
اردلان
خروس
تلوزیون
*****
خدا به مرغ بال داد ولی نه برای پرواز کردن که برای کباب کردن !
*****
از تفریحات هر پدر و مادری اینکه بهشون بگی کجات درد میکنه و اونا واست دلیلشو شرح بدن .
*****
قدیما یه آفتابه های مسی بود پرش که میکردی اونقد سنگین میشد
که تا میومدی برش داری دوباره می ر.ی.د.ی
*****
مامانم : شام چی میخوری ؟
من : مدرسان شریف
مامانم : چی ؟
من : مدرسان شریف
مامانم : کجا ؟
من : مدرسان شریف
بعد دو ساعت میگم شام چی گذاشتی ؟
مامانم : بیست و نه دوتا شیش ...
*****
من از صمیم قلب معتقدم که اون بیرون در فضای لا یتناهی یه کهکشونی هست
که توش یه سیاره ای هست
که در اون سیاره نه جنگ هست نه ظلم نه فقر نه جهل نه غم نه آب نه اکسیژن ونه موجود زنده !
*****
همه ما یه روزی بلاخره سر این دو راهی خواهیم ایستاد .
که همسرمون خواهد گفت : یا من و یا ته دیگ سیب زمینی !
و چه لحظه سختی ایس لحظه جدایی از همسر !!!