باغبانی رفت در باغ خود
دید دزدی میخورد انگور هی
«شانی» و «بی دانه» را با «عسگری»
می دهد دایم فرو با زور هی !
گفت : « میدانی حلاله یا حرام
این همه انگور ای مغرور هی » ؟!
گفت : « میباشم عزیز و جان من
از حرام و از حلالش دور هی !
می خورم من از برای خاصیت !
چون شغال میوه خوار و دور هی » !
پس گرفت او را در آنجا باغبان
زد شبیه دنبک و زنبور هی !
دست دزدان وطن دوستان
قطع باید کرد با ساطور هی !
*****
باد آمد و بوی عنبر آورد
بقاله چاقاله نوبر آورد !
پیچید به باغ بوی یونجه !
ازشوق الاغ پر درآورد !
میخواست پسر ، حسن میکانیک
بی چاره زنش که دختر آورد !
شک نیست که این گرانی امروز
از مردم ما پدر درآورد !
این مهریه ها عجب بلایی
روی سر تاس شوهر آورد !
شد پیر ، زن حسنعلی خان
یک خانم خوب دیگر آورد !
چون دید خزان خوشند ، بلبل !
پس روی به سر عرعر آورد !!!
سعدی که شراب عشق خورده
لب رابه لبان دلبر آورد !
زد مشت به زیر گوش سعدی
از کوچه دوتا دلاور آورد ،
سعدی کتک مفصلی خورد
فریاد به آسمان بر آورد !!!